نویسنده‌: استاد محمد قطب

خانواده‌ تنها یک‌ نیاز روانی‌ برای‌ زن‌ و مرد نیست‌، بلکه‌ برای‌ کودکان‌ نیز یک‌ پایگاه‌ تربیتی‌ به‌ شمار می‌آید.
کودک‌ در واقع‌ جزیی‌ از وجود زنست‌ و از عصاره‌ جانش‌ یعنی‌ از خون‌ و سپس‌ از شیر که‌ آن‌ هم‌ از خون‌ اوست‌، تغذیه‌می‌کند. همچنین‌ کودک‌ جزیی‌ از سازمان‌ روانی‌ مادر بشمار می‌آید، به‌گونه‌ای‌ اگر زنی‌ فرزند نیاورد پیش‌ خود احساس ‌می‌کند که‌ موجودی‌ ناقص‌ است‌.
بنابراین‌، چون‌ انسان‌ مایلست‌ که‌ فرزند آن‌ هم‌ یک‌ فرزند خوب‌ داشته‌ باشد، پس‌ باید وسایل‌ آن‌ را در شرایط‌ صحیح‌ ومکانی‌ مناسب‌ فراهم‌ کند. حیوان‌ هرگز نوزاد خود را به‌ امید خویش‌ رها نمی‌کند، بلکه‌ تا زمان‌ رشد کاملاً مراقب ‌اوست‌. نوزادهای‌ انسان‌ به‌ مراتب‌ بیشتر نیازمند اینگونه‌ مراقبتند. انسان‌ هرچه‌ در میدان‌ تکامل‌ پیش‌ رود، وظایف‌جسمی‌، روحی‌ و روانیش‌ افزون‌ می‌شود و به‌ همین‌ تناسب‌ بسیاری‌ از مشاعر و اعمال‌ و افکار جدیدی‌ نیز در زندگی‌ وی‌ پدید می‌آید، بدیهی ‌است‌ که‌ در این‌ صورت‌ کودکان‌ خیلی‌ بیشتر از گذشته‌ محتاج‌ به‌ رعایت‌ و تربیت‌ خواهند بود. بنابراین‌، ما هرچه‌ متمدن‌تر شویم‌ بخاطر تربیت‌ فرزندان‌ خود باید اهمیت‌ بیشتری‌ به‌ تشکیل‌ خانواده‌ بدهیم‌.

خانواده‌ یگانه‌ جای‌ طبیعی‌ است‌ که‌ عواطف‌ کودک‌ در آن‌ رشد می‌یابد. بذر محبت‌، دوستی‌، لطف‌ و عاطفه‌ را تحت ‌شرایط‌ خانوادگی‌ در ضمیر کودک‌ می‌پاشند و بدینوسیله‌ می‌توان‌ اجتماع‌ را از محور نبرد و نزاع‌ گسست‌ و بر پایه‌دوستی‌ و همکاری‌ پی‌ریزی‌ کرد.

می‌گویند: تأسیس‌ پرورشگاهها بر این‌ یاوه‌سراییها قلم‌ بطلان‌ کشیده‌، زیرا در آنجا کودکان‌ را طبق‌ اصول‌ صحیح‌ علمی‌ وحتی‌ بهتر از پدر و مادر تربیت‌ می‌کنند. پدر و مادر چون‌ از این‌ اصول‌ بی‌خبرند بیش‌ از همه‌ باعث‌ تباهی‌ کودکان‌ خودمی‌شوند و آنان‌ را با افکاری‌ پست‌ و روانی‌ آلوده‌، بار می‌آورند.

در پرورشگاهها غذای‌ خوب‌ به‌ کودک‌ می‌دهند، هر روز او را «وزن‌» می‌کنند و به‌ حمامش‌ می‌برند! بعلاوه‌، ممکنست‌هوش‌ او را هم‌ بیازمایند و اگر در جهات‌ فکری‌ اختلالی‌ داشت‌، به‌ معالجه‌اش‌ بپردازند.

آری‌، همه‌ اینها در محیط‌ پرورشگاه‌ ممکنست‌، ولی‌ تنها یک‌ چیز بسیار مهم‌ باقی‌ می‌ماند که‌ از توان‌ این‌ اماکن‌عمومی‌ خارج‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از نیازهای‌ روانی‌ کودک‌ است‌ که‌ باید حتماً در خانواده‌ تأمین‌ شود، البته‌ خانواده‌ای‌ که‌ اساسش‌ صحیح‌ باشد.

دانشمندانی‌ که‌ معتقدند احساسات‌ انسان‌ از طریق‌ جسم‌ پدید می‌آید و تنها شرایط‌ مادی‌ است‌ که‌ عواطف‌ آدمی‌ رابوجود آورده‌، هرگز به‌ نیازمندی‌های‌ روحی‌ انسان‌ کاری‌ ندارند. چه‌ آن‌ را از امور ماوراءالطبیعه‌ دانسته‌ که‌ با جسم‌انسان‌ به‌ نظرشان‌ بیگانه‌ است‌.

«انا فروید» در کتاب‌ «کودکان‌ بی‌خانمان‌» درباره‌ انحراف‌های‌ تربیتی‌ که‌ در شیرخوارگاهها و پرورشگاهها عاید کودکان ‌می‌گردد و روانشان‌ را دچار اضطراب‌ عاطفی‌ می‌کند، مفصلاً بحث‌ کرده‌ و مثلاً گفته‌ است‌: روانشناسی‌ نمی‌تواند این‌گونه‌ انحرافها را علاج‌ کند، تازه‌ اگر هم‌ در جایی‌ موفق‌ شود حتماً سعی‌ بسیاری‌ برای‌ آن‌ کار بکار رفته‌ است‌.

کودک‌ در نخستین‌ گام‌ زندگی‌، درباره‌ پدر و مادر خود احساس‌ انس‌ دارد و چنین‌ درک‌ می‌کند که‌ پدر و مادر فقط‌ مال ‌اویند و اگر کسی‌ بخواهد مزاحمش‌ شود سخت‌ برآشفته‌ می‌گردد، گرچه‌ برادر خودش‌ باشد. اگر ما برای‌ این‌گونه ‌مزاحمتها راه‌ علاجی‌ نیابیم‌ قطعاً روان‌ طفل‌ را به‌ انحرافهای‌ روانی‌ و امراض‌ عصبی‌ کشانده‌ایم‌. کودک‌ در محیط‌ خانواده‌ از همه‌جا بیشتر خود را در مصونیت‌ و بلا مزاحم‌ می‌بیند.

غالباً تربیت‌ کودک‌ در محیط‌ خانواده‌ به‌ سبک‌ شگفت‌آوری‌ انجام‌ می‌گیرد، یعنی‌ تا قدم‌ به‌ دنیا نهاد فوری‌ غذای‌ کامل‌ وطبیعی‌ خود را از پستان‌ مادر می‌مکد. هیچ‌ غدایی‌ به‌ اندازه‌ شیر مادر برای‌ کودک‌ مناسب‌ و مفید نیست‌.

کودک‌ علاوه‌ بر شیری‌ که‌ از پستان‌ مادر می‌مکد احساسات‌ محبت‌، لطف‌ و عاطفه‌ را نیز از او به‌ الهام‌ می‌گیرد.

سپس‌ نوبت‌ پدر می‌رسد. احساس‌ پدر درباره‌ فرزند مانند مادر نیست‌ چه‌ کودک‌ یک‌ جزء مادی‌ بدن‌ مادر است‌، همانسان‌ که‌ بخشی‌ از عواطف‌ و روحیات‌ وی‌ نیز به‌ شمار رفته‌.

پدر در حین‌ انعقاد نطفه‌، کودک‌ را از وجود خود رها می‌کند ولی‌ مادر است‌ که‌ همیشه‌ او را با خود نگاهداشته‌، درداخل‌ ذات‌ خویشتن‌ پرورش‌ می‌دهد. لذا علاقه‌ و رابطه‌ پدر را باید پس‌ از طی‌ دو مرحله‌ جستجو کرد: یکی‌ هنگامی‌ که ‌فرزند را امتداد وجودی‌ خود می‌بیند و در پرتو وجود وی‌ برای‌ خویشتن‌ جاودانگی‌ می‌یابد. دیگر از راه‌ الفت‌ و انس‌است‌ که‌ پدر با فرزند خویش‌ عواطف‌ مهرآمیزی‌ مبادله‌ می‌کند.

هنگامی‌ که‌ کودک‌ پر و بالی‌ دربیاورد و دامان‌ و پستان‌ مادر را رها کند، پدر پیش‌ می‌آید و با آموختن‌ رموز جهان‌ خارج‌ و تقویت‌ جهات‌ روحی‌ و جسمی‌ پای‌ او را به‌ افق‌ وسیعتری‌ باز می‌کند.

اساساً کودک‌ هنگامی‌ تأمین‌ عاطفی‌ و روانی‌ برای‌ خویشتن‌ احساس‌ می‌کند که‌ در پناه‌ پدر و مادر باشد و منبع‌عواطف‌ پدری‌ و مادری‌ به‌ خواسته‌های‌ او پاسخ‌ مثبت‌ گویند.

در حالی‌ که‌ کودک‌ به‌ آغوش‌ مادر و حمایت‌ پدر کمال‌ بستگی‌ را دارد، رفته‌رفته‌ به‌ سوی‌ محیط‌ آزاد و جهان‌ خارج‌ نیزگامهای‌ کوچک‌ و کوتاهی‌ برمی‌دارد و همانگونه‌ که‌ اشتهایش‌ غذاهای‌ متنوعی‌ را طلب‌ می‌کند، از نظر شئون‌ روانی‌ نیزبه‌ سایر اشخاص‌ (غیر از پدر و مادر) ابراز تمایل‌ کرده‌، با آنان‌ انس‌ و آشنایی‌ را آغاز می‌کند.

چون‌ کودک‌ را از شیر گرفتند و جهاز هاضمه‌اش‌ غذاهای‌ دیگری‌ را پذیرفت‌، از انحصار پدر و مادر نیز همین‌گونه‌ بیرون‌رفته‌، در شرایط‌ جدیدی‌ واقع‌ می‌گردد. پس‌ راه‌ صحیح‌ آنست‌ که‌ وی‌ را بیاموزیم‌ که‌ چگونه‌ به‌ خویشتن‌ اتکا کند و درضمن‌ با محیط‌ خارجی‌ آشنا گردد.

کودک‌ باید در تمام‌ این‌ مراحل‌ از کمک‌ و عاطفه‌ والدین‌ برخوردار باشد، تا روان‌ وی‌ با تحولات‌ جدید زندگی‌ به‌نرمی‌ خو بگیرد.

اینها تمام‌ مزایای‌ خانواده‌هاست‌ که‌ براساس‌ فطرت‌ پی‌ریزی‌ شوند. اما در پرورشگاهها که‌ جمعی‌ از کودکان‌ را در آنجا انباشته‌اند و همه‌ با یک‌ سلسله‌ نیازمندی‌های‌ مشترک‌، گرد یک‌ مادر جمع‌ می‌شوند، چگونه‌ می‌توان‌ آن‌ را بر پایه‌ای ‌صحیح‌ تربیت‌ کرد؟

پدر و مادر اصلی‌شان‌ که‌ لازم‌ بود مهد آرامش‌ اطفال‌ خود باشند اکنون‌ در خیابانها و کوچه‌ها و یا در فروشگاهها و بازار مشغول‌ کاسبی‌ هستند و یا آنکه‌ در محفل‌های‌ گناه‌ و شهوترانی‌ شرکت‌ جسته‌اند!

شوروی سابق‌ از همه‌ بیشتر با تشکیلات‌ خانواده‌ مخالف‌ بود‌ و همواره‌ از اماکن‌ عمومی‌ و پرورشگاهها طرفداری ‌می‌کرد. وی‌ در واقع‌ می‌خواست با مالکیت‌ فردی‌ مبارزه‌ کند و از اینرو می‌گفت: نظام‌ خانواده‌ فقط‌ احساسات‌ شخصی‌ را پرورش‌ می‌دهد و مثلاً موضوع‌ موروث‌ بودن‌ اطفال‌ را به‌ میان‌ می‌آورد که‌ خود نوعی‌ مالکیت‌ فردی‌ است‌. کمونیسم‌ تمام‌ اقسام‌ مالکیت‌ را القا نموده‌، از این‌رو باید با عواطف‌ خانوادگی‌ نیز جنگید تا اینگونه‌ احساسات‌ نیز ازبین‌ بروند. کودکان‌ باید همیشه‌ مملوک‌ دولت‌ باشند، نه‌ پدر و مادرهایشان‌، بدیهی است‌ که‌ دولت‌ نیز آنان‌ را صد در صد کمونیست‌ تربیت‌ خواهد کرد.

این‌ روش‌ دو خطر دارد: یکی‌ آنکه‌ پرورشگاه‌ عاجز است‌ که‌ حوایج‌ روانی‌ کودکان‌ را بطور کامل‌ برآورد و بالاخره‌ آنان‌ رابر پایه‌ مزاحمت‌ و نزاع‌ تربیت‌ کرده‌، لااقل‌ ماشینهای‌ متحرکی‌ می‌شوند که‌ از خود قلب‌ و شعوری‌ ندارند.

دوم‌: هنگامی‌ که‌ زن‌ از مهر ورزیدن‌ به‌ کودک‌ خود محروم‌ بماند، ناچار علاقه‌اش‌ بر محور شهوت‌ خواهد گردید. در این‌صورت‌ بدیهی ‌است‌ که‌ زندگی‌ زناشویی‌ به‌ نظر وی‌ زندان‌ و بردگی‌ جلوه‌ می‌کند.

دولت‌ تا زمانی‌ که‌ خود را مالک‌ الرقاب‌ اطفال‌ دانسته‌ و ازدواج‌ فقط‌ بر محور لذّت‌ و شهوترانی‌ چرخیده‌، دیگر چه‌ چیز زن‌ وشوهر را نسبت‌ به‌ هم‌ وفادار می‌گرداند تا از خیانت‌ درباره‌ هم‌ چشم‌پوشی‌ کنند.